انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها
انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها

من کافر نیستم.مؤمنم به خدا اما...

از دور نیامده و آمده 

قافله را دزد زد 

آه میمون و خجسته باد  

قطاع الطریق شدنت 

همپالگی ما شده ای 

پالانم را بیار من عر عر میکنم  

خودم نمیدانم

زود برگشته و بخت دیر آمده را بسیار درود 

خدای من ضریب هوشیت چند است؟

چرا خلق میکنی وقتی میدانی 

و وقتی خلق میکنی چرا تغییر نمیدهی؟ 

خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده ...

من فردا صبح مبعوث خواهم شد،تو بیا به ضریح پاکم دست بکش.من پروردگاری خواهم شد که آرزویش را داری.هرکسی میخواهد امام من باشد اسم بنویسد ،بیاید در صف.

گوجه ها را راست راست خیار کن.کاش احمق نبودی تا میدانستی بیشعوری هفته ای چند واحد کلاس دارد.

برو،برنگرد،آگر قول دهی پشت سرت را ننگری من وحی خواهم کرد که دگر قاطی بدنامی ما هم نشوی.از ما نشوی.دگر دوباره و دوباره آرزوی مردن نکنی.فرجام خواهی نکن از من .من باطل شده ام قطعیِ قطعی.باور نداری از شعبه تجدید نظر سوم شهرم بپرس

آی مردم خاک بر سر من ای بندگان پاک من ،من خدایتان گنه کارم.دگر باره بر من سجده نکنید که سیل نوح خواهم شد و چون تبر ابرهیم کشتی حماقتتان را در هم میشکنم.

های

دریاد مانده و بر باد رفته کجایی؟

مگر نه اینکه تو مرا رها کرده ای به حال خود

چرا پس رودها نخشکیدند و دریا شکاف بر نداشت

مگرشکاف از دریا نیامده و به دریا نمیرود؟

تو چرا چنین نیستی؟

تو مگر فریاد دیرینه و مّد ممتد این تنگه نیستی؟

دماغه امید نیک من

چرا به رودبار نمیرویم؟

چرا نمی آیی!

بازآ

وقتی صدایت نیست 

تنهای تنهایم  

وقتی که باران نیست 

من بستر رودم 

وقتی که چشمانت بر من نمی تابد 

انگار تمام من سرد و مه آلود است 

ای نور تنهایی 

عید است دگر امسال 

باز آ بازآ 

اما نمی آیی 

نمی آیی و من در شب 

در ویل نا پیدا 

همسان مجنونی اندر پی لیلا 

بازآ بازآ