انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها
انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها

با تمانای وصالت هر دم

دم من از دم تو گرم تر است

خانه ات خالی و مبهوت خدا

خواسته ام از دل تو صاف تر است

من به بی حرمتی ماه سر اپرده دریدم

دیشب مرگ من از دم مسیحایی تو 

پاک تر است

اکنون تو را میخوابانم

و چنان با اسب شمر بر تو میتازم که ...

وای عمر سعد

کتیبه بارانی من

لشکر در خواب بیند ...

لاش

بر لاش نامه ای که بر تو نوشته ام

بگذار لاش

لاش کباب از نون

لواش

لاشک من

هر وقت حس لاشکی میکنی

آه بر شعر آلت های من

ببار ای لواشک 

ماه پنجم فرحزاد

بگذار لاش

لاش

گاهی به تو سر میزند دلم

گاهی هوای باور تو

گاهی خودت

نه همیشه ای و نه همیشه ام

و نه اندیشه ام به غیر تو راه دارد

راه راهی من

گربه ای را دلم حجله

رو به دجله

ماتحت گشادش کردند

و مرا بوییدند

و به تو بخشیدند

وای بر خدای ماست و مگنوم

وای بر ما اگر از خود نشانی جوییم

خدایا به خاطر هیچی که بهم ندادی ازت ممنون نیستم