انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها
انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها

ماچ و موچ 

داچ و دوچ

آنان که پروتستانند

بدانند

ما پرو پستان یم

چو دیوانگان خانه آباد مغز پخت

ما همه گان رفته ایم به دربار کله پاچه ها و مغز ها

آی خوابیده در روغن ناب حیوانی

کیلویی 20 یا 30 یا 50 هزار

دست ما کوتاه و پستان بر نخیل

انجیر میامی می خوریم و سانفرانسیسکو خواهیم رفت

به لقاء الله خواهیم رفت

به گا

کاش

ای کاش از آنچه نمیدانستیم

تا میدانستیم

هیچ راهی جز 

هر آنچه نباید میدانستم 

هر آنچه به من گفتند نباید بیندیشم

و باید آنچنان بیاندیشم

و اگر نیندیشم کافرم «بر همه عالم که همه عالم از اوست»

نمی بود

کاش گاه  و بی گاه مرا

لحضه ی خواب مرا

چشم بی تاب تو را

اشک خون رنگ همه

میدیدند

کاش «دست در حلقه ی آن زلف دوتا» می شد کرد

کاش همه مشرقین بودیم یا مغربین

کاش میفهمیدیم 

کاش ....

خایه هایم را درآورده بودم 

داشتم نیمرو میخوردم

آی مرغانه ی بی خانه من

آی ای تمام ولگردی من

ای خدای ناب 24 عیار خوب

پس کی کوکاکولا می خوریم

مسخره ترین رویا ی جهان

خاک بر سر تک تک آفرینندگانت

چگونه تمام عمرمان را دروغ ساختی