انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها
انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها

دیگر حتی نمی توانم به عکست خیره شوم

که نای دیدن،نبودنت را هم ندارم

تنها ،تنهایی محض

بی تو دقیقه ها فاحشه اند

و خسته تر از کوچه هام

راه برو

شاید به جای من از تنهاییمان گریه کردی


هفته ها در خواب و خانه

بی تو تنهایم

اما عزلت تنهاییم

مادر مرده ناتمام می ماند

و حقوقی که نمی ریزند

ریدم در چارچوب

نموده ای مرا و نمایان نمی شوی

ماه نمیشوی

خواب را تعبیر یوز پارسی نمی شوی

خاتمه داده ای بر خاتم تمام نگین های مرتبت

تو روح را در دسته جارو ،روب نمی کنی

شسته ای مرا و انداخته ای بر دار

تا خشک شوم اما

آفتاب نمی شوی