هر شب تجاوز به یک خاطره ...
جه بنویسی
و چه ننویسی
من تو را خط می زنم
تو را می کوشم که بپوشانمت
لباس تازه تردید
خاک را خط می زنم
و قلمم
مثل شخم تازه تو را می رویاند
از دل خاک های خشک
که کشته شده ایم
باز هم هجوم ریز گرد ها ...
باز من و شهر بی پشت و پناهم
باز کودکان در خطر
باز مردمان بی اثر
کاش میشد رفت اما
خانه دوست خراب خراب است هنوز ....