انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها
انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها

چنان خشک شده ام

که دیگر نه می توانم بنویسم 

و نه باشم

رود ها هم خشک میشوند

ما که گندابه اییم

راست به تو میگوییم

خسته ام 

خاطراتی که مرا یاد شده

خطرات ره عشاق شده

به خاطراتت چنان امید بسته ام 

انگار دفترچه خاطراتم

روا چنان می تازد که انگار سگ تازیست