و دلم
به اندازه ی توست
به همان وسعت بی برگی شب
خواب نماست
دل من
خون پاشیده به فواره ی خاک
گفته بودم که منم
خواب شده در اوج نیاز
آه ای بستر بی خوابی من
ای دل دل و بی تابی من
چقدر نزدیک تو بودم اما
دور نباشم ،نیستم ...
از تمام مردم نادان دور خواهم شد
و خودم با خودم تنها خواهم ماند...