انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها
انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها

این شعر رو یکی از اقوامم سروده و روی سنگ مزارش حکش کردم

نی حکایت می کند از قصه ی ناشاد دل  

کو کجا گوش دلی تا بشنود فریاد دل 

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست 

یا شب و روز بجز فکر تو ام کاری هست 

به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس  

که به هر حلقه ی موی تو گرفتاری هست

خاطرات آدم و حوا

این کتاب رو خودم خوندم و به نظرم عالی اومد

یه درس

وقتی ارشد قبول شدم ،سرباز بودم اونموقع تو دفتر حمایت حقوقی ایثارگران وکالت انجام میدادم  

کارم رو قبول داشتن و جام فوق العاده راحت بود 

تا زد و ارشد توی یه دانشگاه غیر انتفاعی تو تهران قبول شدم 

مردد بودم که برم یا نه؟یه دلم میگفت نرم و بمونم خدمتم تموم شد دوباره امتحان بدم.از یه طرفی هم با هرکدوم از دوستام و خانوادم مشورت میکردم میدیدم میگفتن برو شاید دوباره موقعیتش پیش نیاد  اما فقط یکی گفت نرو پشیمون میشی

حالا  به خاطر تقلب یه بنده خدایی من در آستانه اخراج از دانشگاهم  آخه نامرد رو کتاب من تقلب نوشته بود (تو امتحان های رشته حقوق خصوصی همراه داشتن کتای قانون آزاده)در حالی که پرو پوزال پایان نامم تصویب شده .دنیا گاهی خیلی نامرد میشه. 

مقصودم از کلام اینه که گاهی همه اشتباه فکر می کنن و اونی که تو اقلیته درست میگه 

اون منو و روحیاتم رو از همه دوستان و نزدیکانم بیشتر میشناخت و از اونها زیرک تر بود  

دیگه تصمیم گرفتم توی مشاوره هام برای نظر اون ارجحیت قائل بشم