بیهوده نگو
پژواک ندارد در کوه
صدای افتادن برگ
بیهوده مرو
بیهوده منشین
اینجا صندلی ها هم انگولکت میکنند
اینجا میان دو راهی ماندن و سخت ماندن
همه مانده ایم
و فحش های رکیک
اگر نیتت خیر باشد
نیک است
نیکوست خواندن شعر در مدح
نیکوست دروغ با کافر
نیکوست ربا با کافر
...
و این میانه
که سر یک میز نشستیم
گاهی برای خوردن با هم
و گاهی هم، خوردن هم
من به تو معتقدم
و به پارگی مقعد خویش
چه توافق بکنیم
چه تحریمم بکنی
و چه سر بر سر پیمانه کنی
سر این خط آخر
می رسد به ته دلتنگی تو
و گشادی بی انتهای من