چشم هایم با تو
خنده هایم با تو
دست هایم با تو
همه جوانیم با تو
و حالا تمام تنهایی هایم هم با تو
نبوده ام
...
اینجا
میان این برهوت
به جز
تنهایی من
و خلسه ی گریه های رقیقت
حاصلی برای توافق نیست
دشمن دیرینه ی من
سبوی خشکیده شده
ما همیشه در جنگیم
به اندازهی تمام حجم مرگی که تو را در آغوش گرفته است
دوستت دارم
و برای با تو مردن
زنده ام
من فقط به آرزوی خواندن آنچه تو می خواهی
میگویم
اینجا میان مرز اسیر ها و رسته ها
من
برای تو پُست می دهم
اینجا خلیل هم میسوزد
باور کن
خلیل هم میسوزد
حُرم حرمت خانه خرابم کرده
آخخ
اووف
و چقدر تیز شده ای؟
تیغت بریده دست من را