انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها
انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها

چشم هایم با تو

خنده هایم با تو

دست هایم با تو

همه جوانیم با تو



و حالا تمام تنهایی هایم هم با تو

نبوده ام 

نبوده ام 

نبوده ام 

... 

دشمن درون

اینجا

میان این برهوت

به جز

تنهایی من

و خلسه ی گریه های رقیقت

 حاصلی برای توافق نیست

دشمن دیرینه ی من

سبوی خشکیده شده

ما همیشه در جنگیم

به اندازه‌ی تمام حجم مرگی که تو را در آغوش گرفته است

دوستت دارم

و برای با تو مردن

زنده ام

من فقط به آرزوی خواندن آنچه تو می خواهی

میگویم


اینجا میان مرز اسیر ها و رسته ها

من

من

من

برای تو پُست می دهم


اینجا خلیل هم میسوزد


باور کن

خلیل هم میسوزد


حُرم حرمت خانه خرابم کرده

...


آخخ

اووف

و چقدر تیز شده ای؟

تیغت بریده دست من را