انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها
انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها

زندگی ساغر بود که ریخت

زندگی مهمان بود که رفت

زندگی باران بود که شد

من ماندم و ماندن تو

من شدم و گشتن تو

آبِ دیروز فرو شد به سراپای خیال

من از این دلتنگی خود مغرورم

من به تمام دربدری محتاجم

زندگی بود که بود

زندگی بود که نبود

یکی بود و هزار بود و نبود

اما دل شب تاریک است و دل من مهمان است

شب،شب مهتاب است

تا به تا خواهم ماند

رو به رو خواهم رفت

پشت سر خواهم شد

من فراموش خواهم کرد

من باورم را

مثل بهار نو

مثل محبت مادرم

من باورم را بیش از مادرم

مثل مثلث ثابت ثانیه ها

دوست دارم

من باورم را

همچو بتی

همچو خدای دریاچه و سنگ

همچو داستان های مخمور شاهنامه

میپرستم

باورم دست خودم بوده و هست

باورم روئیده

باورم سبز است و سفید

باورم میوه کال نیست

باورم رسیده

اما نگندیده

باورم را آب ندادند

باورم مثل شهید

مثل زاینده رود بود

اما نخشکید

باورم دستم بوده و هست

باورم قصه تلخ خداست

پرکشیده

رفته

اما باورم میماند

باورم سبز است و

سبز و سفید

از این تصویر چه برداشتی دارید؟؟؟ 

 

 

دلم تنگ شده 

معترفم ،دلم تنگ شده بدجور 

 

اصول و فنون ترجمه قسمت سوم 

از اینجا دانلود کنید