من حرفی برای گفتن ندارم
به حرف ها بگویید مرا برای گفتن نگه دارند
ور نه در این ظلمت خفقان
همه خفتگانند
زیاد
من زائوی تمنای حروفم
برای بروز و باران
که ببارند
که بکوبند
و
خونابه را اندازند
چه در استخر باشی یا بغداد
من برای تو خواهم گفت
از خونهایی که نریخت
از شد هایی که نشد
که نشد
به سمت چپ درویش!!!!
اون درویشه کیه؟چرا به سمت چپ؟