انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها
انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها


همین پریروز بود که میان پریود های خون آلود زندگیم

مبعوث شدم

عبوث شدم

و عبث ماندم

و کاش اختگی

این آخرین حربه ی یک مرد سالخورده

مرا می خورد

و لای ساندویچ میگذاشت

لای تمام گرمای دو تا رانهایت

بر گوشهایم


ای کاش

در آن دره تابناک فرو رفته تا لزاجت مرگ

برای سه نه

سیصد سال معتکف میشدم

ای کاش


ای کاش مقعدم به اندازه تمام تفنگ ها تیر نمیکشید

و میشد تمام پارگی ها این چند سالم را می شد

کو کو کنان صبح گاهی با یا کریمان سر دهم

سر بر سر تو نهاده در میان جنگلهای زیر بازوانت گم شوم

و هرگز ، و هرگز

باز نگردم


که اگر باز آیم دگر من نیستم

همان عرب بادیه ای خواهم شد

که فقط لای پا دارد و ریش


آخ شتر


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد