انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها
انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها

شاید از این همه انتظار میترسه

یا از باباش

شاید از اینکه دنیا به قشنگی رویاهاش نباشه

به هر حال میترسه

یا شاید من حس میکنم که میترسه

کسی نیست بهش بگه ....

ما زن و شوهریم دیگه از چی میترسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نمیشه به امروز گفت روز دوم زندگی مشترک

امروز روز دوم دوری مشترکمونه

بهش گفتم بیا بریم بیرون

اما نیومد

فردا تعطیلم

اما باید برم در بنگاه ماشین داداشمو براش بفروشم

میدونم فردام اگه بهش بگم بازم نمیاد

ظاهراً بیشتر دوست داره با خواهراش باشه

امروز فقط رفتم در خونشون و عقد نامه رو بهش دادم

از دستش ناراحت بودم اما بهش نگفتم

میدونم فردا هم نمیاد ٰژس فردا هم نمیاد

اما روز شنبه میاد

اما من دیگه روز شنبه دلم شکسته

نمیرم پیشش

فقط میرم شناسنامه و کارت ملیش رو ازش میگیرم تا با خودم ببرمش تهران

واسه تشکیل پرونده م لازممه

دوستش دارم

اما ناراحتم

بیخیال...

در کمال افتخار و با قلبی سرشار از غرور

بلاخره به عشق ابدیم رسیدم

و دیروز در دفتر خانه رسمی ازدواج شماره 6 عقد کردیم

خدا رو صد هزار مرتبه شکر

اول سال 90 مشهد بودم از امام رضا خواستم که تو این سال ما رو به هم برسونه

خودم حتی فراموش کرده بودم که چی خواسته بودم چون اینقدر مسیر رسیدن رو دور میدیدم که حتی فکر داشتن بهاره رو تو سال 91 هم نمیکردم

اما حالا اون مال منه

قربونت برم امام رضا


بد جور دستو بالم تنگه

خدا دست و بال هیچکی رو نبنده