انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها
انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها

پدرم چند روزی بود که مدام اصرار میکرد برام بره خواستگاری

دقیقاً خواستگاری اون دختری که یه عمره در حسرت داشتنش میسوختم؛البته نباید فکر کنید این یه اتفاق تصادفی بوده؛اون میدونست من کی رو دوست دارم.

شب بیستم بهمن بهشون زنگ زدن و رفتن خونشون؛با وجود اینکه من سربازم ؛اما به نظر میرسه قبول بکنن.به نظر میرسه اون مال من میشه.

باید دنبال یه کار پاره وقت باشم.

یه دل خوشحال و یه دل ساکتم

دنیا بهم یاد داده به خاطر هیچ چیز خوشحال نشم و به خاطر هیچی ناراحت نشم.

این بزرگترین درسیه که تو 26 سال زندگی یاد گرفتم؛اینکه دنیا تا وقتی چیزی رو از صمیم قلب بخوای ازت دریغش میکنه ؛و دقیقاً وقتی بریدی ؛وقتی دیگه دل مرده شدی؛دو دستی میاد تقدیمت میکنتش

عجب دنیا فاحشست

خدا این صفت رو به دنیا داده تا اونایی که میفهمن دل بهش نبندن

من فهمیدم اما ...

واقعاً انسان نادونه و فراموش کار

نظرات 2 + ارسال نظر
Haamed شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:20 ب.ظ http://www.haamed.blogsky.com

من یه چیز میخوام: اینکه قسط بانکی که دارم تموم شه بعدش کوله بارم رو ببندم و پیاده راه بیفتم و برم. مقصد نامشخص. عاشق طبیعت و مسافرت.
هر جا هم مردم بگذار بمیرم چون ترسی از مرگ ندارم.
این بزرگترین آرزوی منه.

ایشالا آرزو به دل نمونی
و امید وارم جرأت تحقق بخشیدن به آرزو هات رو داشته باشی
خیلیا از جمله خودم همچین آرزویی داشتیم اما آخر سر هیچ کاری نکردیم که هیچ پابند تر شدیم به زندگی راکدمون

فرزانه یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:01 ب.ظ http://barbadrafte66.blogsky..com

دنیا بهم یاد داده به خاطر هیچ چیز خوشحال نشم
این حرفت رو خیلی قبول دارم
دنیا سرابی بیش نیس
........


همه میگن که تو رفتی!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد