آتشین فاحشه
رودبار ترین فخر چهان
من در فجر چشمان تو از تو گذشتم
ای داغ شده از آز تمام
بیگانه پرستِ پست و پلشت
رود لعل لبانت مال بریانی خودت
از تو بی هوده چشم داشتم
اکنون بر بستر من نیست جز 69یی
گم شو راز هایت با بوس هایت مال خودت
داغ نشو من خوابیده ام
بر نخیزانش که دگر رستخیزی نیست
تمام تو برای من پریود بود
من چشم به کوزه هایت داشتم افسوس ؛شاش بر تو
دنیا