انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها
انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها

اینجا در روح من

همینجا که هیچ جایی نیست

دریا گم شد و مرداب نشست

روح بی چاره ی من از نامه ی اعمالش

از محمل گل در خونابه ی خویش نست

اینجا همین جای در یایی و پست

کلبه ام خاک شد و

خاک درت بر دامن چرکین نشست

با تو ای روح خدا پیشه ی خوب

روح دربند من از اول ایمان به ره کفر نشست

اینجا،همینجا

درون روح خسته ام

که خواب میبرد از جشن بوسه ها

غوغایی برپا نیست

اینجا رکود و خمود و جهود همه با هم هستند

اینجا تاریکی محض

افق ها تیره و تار

خوب ها همه بد

خوابها پریشان از می دیشب

اینجا چراغها خاموش

گریه ها برپا

عاشورای وجودم پیروز

دل من بی طاقت هر روز.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد