انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها
انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها

نامه به دوست

مهتاب روبروی پنجره چتر باز کرده بود و من دوباره در امتدا بوسه ها گم شده بودم

آه تو چگونه میتوانی چنین باشی

لولی وش و مغموم

چرا وقتی میدانی ،میگذری و وقتی نمیدانی ،میفهمی

تو افسونگری و بیداد تمنایم را هر لحظه بر چشم میگذاری

دوستت دارم

با تمام ندانستن هایم

نظرات 1 + ارسال نظر
آزفنداک فراواک پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:38 ب.ظ http://www.varsho.blogsky.com

درو مطالبت نیک و خجسته است خوشحال میشم پیش من هم بیای دوست جونwww.varsho.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد