انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها
انتها و بوسه

انتها و بوسه

انتها رسیده ها

چهل سال

پیش از اعزام ناظران

دیدمت

ناظرت بودم اما

حاظرت نبودم

در میان این همه ترشیده زنان

و خیار شور های عقیم

ما نان خشک میخوریم

و دم نمیزنیم

و اما چهل سال گذشته و من عاشقانه ات را لیس میزنم

انگار آبنباتی

از چوب نه

از سفتی عشق

راست می گفتی

خم شده ام

اما خودم میدانستم

گم شده ام

-

رودبار هم دیگر به اندازه ی زیتونهایش مرا دوست ندارد

اما من رودبار سفیدم را بیش از زیتون دوست دارم

نوشین لبانت

کامکار و فعله و خشت انداز

کمرنگ تر از خواب

روزهایم

حتی گرد و خاک

زرات معلق عشقم

وقتی نیستی

چقدر کمرنگ تر می شوم


با تو تمام چیز شعر های من

رو به زوال میرود

و واپسین تلاش من

کار تباه می شود

خواب دندانه دار ما

با تو چه صاف می شود

بام تمام خانه ها

خیس گلاب میشود

چشم تمنای منی

آب زلال روشنی

خانه ی رؤیای منی

بی تو خراب می شود

راه راه می شوم وقتی تو راه میروی

دراز می شوم وقتی تو دور می شوی