یکی رو تو دوران دبستان میشناختمش
این بنده خدا وقتی ازش پرسیدن در آینده میخوای چکاره بشی یه حرف جالبی زد
برعکس بقیه بچه ها که دائم دکتر و مهندس رو پاره میکردن
در کمال آرامش گفت می خوام شاه بشم
حالا احساس میکنم یا فوق العاده متفاوت بود یا اینکه فوق العاده بود
نی حکایت می کند از قصه ی ناشاد دل
کو کجا گوش دلی تا بشنود فریاد دل
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر تو ام کاری هست
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقه ی موی تو گرفتاری هست
این کتاب رو خودم خوندم و به نظرم عالی اومد