-
از ما
پنجشنبه 21 مهرماه سال 1390 17:42
هر جا تنهایی را تمام حس لمس نکردنت تنها شدنم همه را لمس کرده ام تمام نبودن ها سایه های تبر قالب مرگ بر پیکر ما نداشتنت همه را لمس کرده ام همه را از دم لیس زده ام بوسه زده ام بر پیکر مرگ اما هیچ چیز لطیف تر از بودنت نیست با من باش
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1390 10:52
من سایه ای خواهم شد فرگیر تر و گسترده تر سایه ی باغ من وجودت را می لیسم من شقایق را پاره خواهم کرد خون خواهم ساخت من پیامبر درنده خویان خونین بالم خوابت را با من قسمت کن چنگیز انگور میچیند وقتی می لیسم تو را هرگز از مرگ شرمنده نبوده ام هرگز من چنگیزم و تو رودابه ی خون آبه ی من دلبر تن نازه ی من با تو جهان سازه ی من
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 مهرماه سال 1390 14:06
تا با سر زلف تو مر کار افتاد بی چاره دلم در غم بسیار افتاد بسیار فتاده بود اندر ره عشق اما نه چنین زار که این بار افتاد یادگار دوست ،شهرام ناظری
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 مهرماه سال 1390 13:49
از هیچ به هیچ در نوسانم روزگاری بی بر من حیران دقایق بی انتهای تو ام چگونه تنهاییم را در باد و بی برگی خود ناله کنم من مسخ شده ام
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1390 00:22
در شگفتم با تو تنها مانده است بی تو دریای من از بی مرگی و خوبسالی های تو در میانم با تو اما رو به رویم گاو میمالد به خاک ماه دی ماه دیدن عشاق بود رو به مرگم مرگ را عریان کنید سینه هایش را مالان کنید بمالشان دست بکش راست بشو از من نپرس سکس کیلویی چند؟ دو کیلو گوشت فیله اعلای گوسفندی میشود چهل دقیقه دریا را نمود من نمی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 21:39
تکبیر بگو هی لبریز شو از جام جهان خاک بر سر بکش از سادگی و خلوت من من بی تو ...
-
یک داستان با پایان ننوشته
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 18:21
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA سلام شاید هیچ وقت یک حقیقت یک کلام راست رنگ واقعیت به خود ندیده باشد شاید همیشه انسان ها به دنبال راه های فراری باشند که در تمام طول زندگیشان حتی یک لحظه هم نتوانسته باشند به دسستش بیاورند این تمام داستان زندگی انسان ها نیست آنها بیشتر اوقات به دنبال راه هایی هستند برای فرار...
-
یک داستان بی پایان
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 18:17
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA خیلی وقت بود در و دیوار شهر پر شده بود از این شعار های دهن پر کن و مغز تهی کن همه جا شور و شوق بی هوده و خیال های خام که ما برتریم و..... پیشوا هم مردی عبوس با قیافه ای که از دور داد می زد سالهاست که وجدانش را به یک قوطی وتکا فروخته است با سیبیل هایی که انگار جذام گرفته بود و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 18:13
800x600 Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 زار و زار گریسته ام اما روی کوله بارت خانه ای خواهم ساخت خانه ای مثل نور و زمان من خاطر خواهم شد و روی کوله بارت خانه ای از خاطره بنا خواهم کرد و دگر هیچ کجا نام مرا روی شیشه های غم زده نیار دگر مرا برای روشنی شرح مده دگر مرا میان خانه های...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مهرماه سال 1390 22:41
دوستام میدونن که به هیچ وجه اهل لینک کردن کسی نیستم اما باید بگم یه وبلاگ هست که خیلی زحمت میکشه من هر روز بهش سر میزنم شما هم یه سر بهش بزنید http://artweb2.blogsky.com
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 مهرماه سال 1390 23:54
این تصویر شمشیر اردشیر بابکانه که در موزه انگلستان نگهداری میشه
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1390 21:29
باید اعتراف کنم به ... گشادی مفرت دچار شدم
-
خاک
سهشنبه 5 مهرماه سال 1390 16:12
ساعات زیادی خراب شده،قطعاً من همه آنها را خراب کرده ام نه تو. مرا ببخش ساعت خوش برای تو آرزوی من است. من در هیچ لحظه ای با تو و در گیرو دار تو نبودم.من اعتراف میکنم هرگز آنقدر که بایدت به تو توجه نکردم من همیشه اسیر خودم بودم.افسوس که نمیفهمم.من نادان ترین عاشقم. و تو را به راه راست میخوانم تویی که همیشه راست بوده ای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 مهرماه سال 1390 21:17
لعنت بر این سیستم تحریر بلاگ اسکای هرچی نوشته بودم پرید
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 17:29
من مانده ام ،که چگونه تمام آرزو هایم را به جشن بستر مهمان کنم!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 13:23
کاشکی یه سر بهم بزنی خیلی دلم تنگه برات
-
مرده ام
شنبه 2 مهرماه سال 1390 22:41
خسته ام روزمردگی هایم را چرا نمیخوری؟ چرا نمیکند طلوع تمام این قرص نان؟ گرسنه ام بیا با هم لیز شویم خرداد داغ بوسه شویم سینه ات را ایثارم کن گدازه ام چرا نمی شود؟ مگر سوراخ نیست ماه مگر برهنه نشد پس چرا؟ چرا نمی کنی؟ چشمه هایی که از من نیست از که می خورد نوشابه و ماست نگارخانه مولوی را توبره کانکشن های عاشقانه کنیم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 مهرماه سال 1390 01:12
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 مهرماه سال 1390 01:10
شعور درک ادراک هیچ نیست ریدم بر ....
-
داداشی
جمعه 1 مهرماه سال 1390 00:49
اینکه روح اله داداشی کی بود و چطور بود به کنار.اون تو خاک و ما زنده،باید ببینیم قاتلش یه شرور سابقه دار بوده یا یه بچه 17 ساله که نه از روی قلدری بلکه از روی ترس و بی تجربگی چاقو انداخته.یه تازه جوون که هنوز پر سرش باد بوده و از زندگی فقط غرورش رو فهمیده.به نظرم اگه قاتل یه شرور سابقه دار نبوده اعدامش اشتباهه.نه اینکه...
-
دنیا نیا
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 20:41
با روزگاری که در راه است امروز و فردا نکن تا نبسته دست مرا میل تو امروز و فردا نکن نوش جانت بوسه هایم کاش میشد می شنیدم نوش جانت بوسه هایت کاش می آمدی امروز و فردا نکن می نوشیدمت،شهد تورا شهد نوشاب تو را ای اعتبار و احتکار ومایِ ما از پریشان برده رو روی در گیر فردای ما
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 18:06
خدا رحمتش کنه.برهان الدین ربانی رو میگم.مجاهدی بود. خدا رحمتش کنه. احساس میکنم فغانستان هنوز جزیی از ایرانه و تاجیکستان هم باید جزیی از ایران باشه. منطقه شمال عراق و بحرین و آذربایجان هم به همین صورت.فرهنگ های واحد باید زیر یه پرچم باشند.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 13:11
کلاً باید بگم که به نظرم باید به این دسته از سایت ها که تبلیغاتی هستند و با چند تا واژه بیربط سعی میکنن تو جستجوی گوگل خودشونو نشون بدن ،تجاوز کرد.اونم یه تجاوز محکم که آخ از نهادشون بلند بشه
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1390 11:14
وقتی میپیچم در کوچه ها باران کو؟ ابر کو؟ خورشید این هرزه بی حجاب کو؟ کو ،کجا؟ باران را دیدید؟ من مست تر از این خواب راهی ندارم با رگ من در بستر شب همپرسه ی انتهای بی همه چیز بی تو دنیا رنگ خودش نیست من رنگ راه حرا . غار بعثت من ای شکاف نهفته در تمام آیه های من خدای چشمه های پر آبی من برخیز وقتش است هیچ نگو برخیز!...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1390 23:43
خوابش را ببین همبستر برگ بودن با تمام اغوشت
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 21:27
آخی برگشتم.رفته بودم از پایان نامه م دفاع بکنم 18.75 شدم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1390 00:35
یعضی وقتا به خودم میگم خدا چرا اینقدر رفتارش عجیبه یه چیزایی رو بهت نمیده چون دوستشون داری و چیزایی رو بهت میده که دوستشون نداری آخرشم دوستان عزیز میان و میگن حکمته حکمت آخه کدوم حکمت؟؟؟؟؟از اول تا آخر زندگیمون شده تو سری خوردن همش حسرت کشیدن ،بابا این که نشد! نگید خدا یه چیزی رو میدونه که اینجوری سرت میاره خدا عادت...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 15:53
بهار را در آینه ات می بینم تو هزاران با بر من میتابی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1390 20:32
ای تو تمام جان من بی تو تمام میشوم در جنگ نابرابری همچو شهید میشوم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1390 01:28
دریا چنان رودیست در پیش چشمانم وقتی که اشک تو سیلاب غمبار است ای کوه آرامش من کودک عصرم وقتی نباشی تو من با خودم قهرم وقتی که باز آیی در صحن چشمانت قربان کنمت جان را هر چند که می دانم تا روی بردارم با روی تو در دامم من از گنه خوبان در کوی خمارانم من از تو ندانم هیچ افسوس که انسانم در دایره ی قسمت من حافظ دورانم