-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 خردادماه سال 1390 01:08
یا من عقب افتادم یا اون بنده خدا زندگیشو تباه میکنه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 خردادماه سال 1390 23:48
من یه کتاب رو دارم مبخونم با اینکه سرم شلوغه اما ازش خوشم اود و شروع کردم به خوندنش اسمش بیشعوریه دانلودش کنید
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 خردادماه سال 1390 22:22
اگه یه بار فقط بتونی بری سفر خارج از کشور کجا رو انتخاب میکنید؟ من دوست دارم برم یمن
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 خردادماه سال 1390 22:17
لعنت به این من که وقتی عصبی میشم تبدیل به یه دیو میشم خیلی بده آدم نتونه عصبانیت خودشو کنترل کنه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 خردادماه سال 1390 13:41
اگه بمیرید دوست دارید رو سنگ قبرتون چی بنویسن؟ من دوست دارم بنویسن قسم به عصر.همانا انسان همراره در معرض سختی و نقصان است.به جز کس که یمان آورند،عمل نیک انجام دهند و به خداوند و به صبر تکیه کنند
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 خردادماه سال 1390 22:16
باید اعتراف کنم من از علی دایی متنفرم به نظرم آدم خوبی نیست البته ممکنه نظرم اشتباه باشه این یه نظر شخصیه. به نظرم اون یه مربی بد و یه آدم مغروره که غرورش جلوی موفقیت سایرین رو هم میگیره
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 خردادماه سال 1390 00:47
ای کاش میدونستم دیگران در موردم چی فکر میکنن ای کاش میدونستم بعد من در موردم چی میگن ای کاش یه شبکه جهانی مثل اینترنت بود که با سرچ اسم خودت تفکر واقعی سایرین رو در مورد خودت میتونستی بفهمی ای کاش یه دنیایی بود که به پول بیشتر از انسان بودنت بها نمیدادن ای کاش یه دنیایی بود که معیار بزرگی،بالا نشستن و حرفهای بزرگ زدن...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 خردادماه سال 1390 01:05
من شاه عاشقانم اما نمانده جانم بر راه های رفته بر اشتران سوارم من شاه عاشقانم دردا از این نرفتن رفتن ،همیشه رفتن دردا از این غریبی بر سایه ها نشستن
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 17:15
تا انتها با عشقت خواهم بود هرگز مرا جدا از خویش ندان و مرا برای بوسه های باران زده گرگ باران دیده ات بدان تمام مستی من ار داشتن توست خداوند همیشه با ماست
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1390 22:45
دارم برای یه سفر اماده میشم همیشه آماده شدن برای سفر منو دلگیر کرده نمیدونم این خونه و زندگی چه جذبه ای داره که منو اینقدر پابند خودش میکنه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1390 01:20
تا انتها باید رفت اما با خدا
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1390 19:18
آه خدا چه تازه شد تمام زندگی من آه خدا دوباره شد قصه ی تکراری من خدا ،خدا چه می شود دوباره هم صدا کنی دوباره با سروش خود مرا پیامبر کنی؟؟؟ مرا دوباره پر کنی از آسمان و دریچه ها
-
نامه به دوست
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1390 14:19
مهتاب روبروی پنجره چتر باز کرده بود و من دوباره در امتدا بوسه ها گم شده بودم آه تو چگونه میتوانی چنین باشی لولی وش و مغموم چرا وقتی میدانی ،میگذری و وقتی نمیدانی ،میفهمی تو افسونگری و بیداد تمنایم را هر لحظه بر چشم میگذاری دوستت دارم با تمام ندانستن هایم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1390 23:13
خیلی سخته که احساس کنی داری از دایره اوت میشی داری میری بیرون یا اینکه مثل هیچی نیستی چون هیچی نیستی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1390 19:01
من و خدایگان عشق ار تو بهار میشویم کنار دار عاطفه مجرم ناب میشویم من از خدا نوشتن و تو از خدا سرودنی برای هرزه گرد شب خط سراب میشویم چگونه باورت کنم ؟؟؟ تو از میان گذشته ای!!! برای پای بوس تو زائر خاک میشویم
-
احمد شاه مسعود
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1390 23:54
خدا رحمتش کنه همینجوری یه دفعه یادش افتادم زیاد ازش چیزی نمیدونم نه هم نژادمه و نه هیچ قرابتی اما احساس میکنم آدم خوبی بوده یه شیر بوده
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1390 23:44
حرفی برای زدن ندارم فقط اومدم که باشم پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند دیوار زندگی را زین گونه یادگاران فقط ای کاش همه ما شاد باشیم کسی گرسنه نمونه کسی بی کار نباشه همه پولدار باشن همه انسان باشن هرکی دوس داره به عاشق بشه این موقعیت براش پیش بیاد به عشقش هم برسه
-
نور و دور
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1390 22:37
این یه حقیقت محضه که خیلی از کارا دلیل نمیخواد خیلی از کارا احتیاج به بهونه داره اما ما همیشه همه چیز رو روی روالی میدونیم که توی زندگی اجتماعی وجود داره ما توی زندگی اجتماعی باید برای کارهامون بهانه خوبی داشته باشیم تا در نظر بقیه موجه جلوه کنیم بعضی وقتا اونقدر درگیر این وضعیت میشیم که کارهایی رو که احتیاج به بهونه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 21:18
احساس تنهایی میکنم امروز تمام روز رو خونه موندم دارم دیونه میشم نه کاری نه امیدی و نه حتی .. ولش کن کفر نعمتهایی میشه که داریم من دیگه خسته شدم از ازدست دادن داشته ها و فرصتها خدا نکنه بازم بدبیاری بیارم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1390 22:07
مرگ در هاون میکوبد و من در بستر شب اعتیاد روز های شاد را
-
در شرف گ.....
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1390 00:49
سیستم مدیریت ماه با برداشت بینهایت جزر و مد در طول اقیانوس های بی پروا تو از دور نیامده ای تو فا..... ای تو را در رستوران کنار برگهای بی بر پاییز در کوچه ها راه راه رنگ کرده بودم میایی برویم کمی بخوریم ؟نه میترکید بادکنک را در باد ولو شده و من در روز روشن میلیاردها با بی نا..... ی سروکار داری؟ ای خدای بی بر تو برای...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 اردیبهشتماه سال 1390 23:15
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 اردیبهشتماه سال 1390 23:13
آدم بیشتر از یه عالمه پول به یک جو اراده و یه جو مغز احتیاج داره من نه پول دارم و نه این اواخر خودمو ثابت کردم(به خودم)و نه در تمام زندگیم از نوآوری بویی بردم من فقط در یک چهار چوب گیر میکنم از این حالت خودم بی نهایت متنفرم مطمئنم که به هیچ وجه آدم نو آوری نیستم البته شایدم به خاطر اینه که هیچوقت به چیزی اونجور علاقه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1390 23:13
خیلی خستم امروز بد جور سرم درد میکنه دلم میخواد یه کاری بکنم یه حرکتی از خودم بروز بدم اما مثل خر تو گل گیر کردم دارم کم کم به انتها نزدیک میشم بوسه ها رو امروز باد نبرد.دیشب بوسه ها رو خواب برد. البته بهتر منم دلم میخواست راحت تر بشه اینجوری بهتره نمیدونم باید از کجا شروع کنم از پس گرفتن پولی که به دوستم دادم و بعد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 00:31
یکی رو تو دوران دبستان میشناختمش این بنده خدا وقتی ازش پرسیدن در آینده میخوای چکاره بشی یه حرف جالبی زد برعکس بقیه بچه ها که دائم دکتر و مهندس رو پاره میکردن در کمال آرامش گفت می خوام شاه بشم حالا احساس میکنم یا فوق العاده متفاوت بود یا اینکه فوق العاده بود
-
این شعر رو یکی از اقوامم سروده و روی سنگ مزارش حکش کردم
دوشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1390 23:56
نی حکایت می کند از قصه ی ناشاد دل کو کجا گوش دلی تا بشنود فریاد دل
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1390 23:54
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست یا شب و روز بجز فکر تو ام کاری هست به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس که به هر حلقه ی موی تو گرفتاری هست
-
خاطرات آدم و حوا
دوشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1390 23:10
این کتاب رو خودم خوندم و به نظرم عالی اومد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1390 23:06
-
یه درس
دوشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1390 22:52
وقتی ارشد قبول شدم ،سرباز بودم اونموقع تو دفتر حمایت حقوقی ایثارگران وکالت انجام میدادم کارم رو قبول داشتن و جام فوق العاده راحت بود تا زد و ارشد توی یه دانشگاه غیر انتفاعی تو تهران قبول شدم مردد بودم که برم یا نه؟یه دلم میگفت نرم و بمونم خدمتم تموم شد دوباره امتحان بدم.از یه طرفی هم با هرکدوم از دوستام و خانوادم...