انتها و بوسه

انتها رسیده ها

انتها و بوسه

انتها رسیده ها

چهل سال

پیش از اعزام ناظران

دیدمت

ناظرت بودم اما

حاظرت نبودم

در میان این همه ترشیده زنان

و خیار شور های عقیم

ما نان خشک میخوریم

و دم نمیزنیم

و اما چهل سال گذشته و من عاشقانه ات را لیس میزنم

انگار آبنباتی

از چوب نه

از سفتی عشق

راست می گفتی

خم شده ام

اما خودم میدانستم

گم شده ام

-

رودبار هم دیگر به اندازه ی زیتونهایش مرا دوست ندارد

اما من رودبار سفیدم را بیش از زیتون دوست دارم

نوشین لبانت

کامکار و فعله و خشت انداز

نظرات 2 + ارسال نظر
Haamed سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:54 ب.ظ http://www.haamed.blogsky.com

رودبار سفید منظور از چی هست؟

کادیلاک سورمه ای!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

افسانه سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:06 ب.ظ http://gtale.blogsky.com

واییییییییییییییییییییییییییی

اینا دیگه چیه نوشتید؟

دیگه آخرش رانخواندم

رسته هایی از بر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد