چهل سال
پیش از اعزام ناظران
دیدمت
ناظرت بودم اما
حاظرت نبودم
در میان این همه ترشیده زنان
و خیار شور های عقیم
ما نان خشک میخوریم
و دم نمیزنیم
و اما چهل سال گذشته و من عاشقانه ات را لیس میزنم
انگار آبنباتی
از چوب نه
از سفتی عشق
راست می گفتی
خم شده ام
اما خودم میدانستم
گم شده ام
-
رودبار هم دیگر به اندازه ی زیتونهایش مرا دوست ندارد
اما من رودبار سفیدم را بیش از زیتون دوست دارم
نوشین لبانت
کامکار و فعله و خشت انداز
رودبار سفید منظور از چی هست؟
کادیلاک سورمه ای!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
واییییییییییییییییییییییییییی

اینا دیگه چیه نوشتید؟
دیگه آخرش رانخواندم
رسته هایی از بر