خسته ام
روزمردگی هایم را چرا نمیخوری؟
چرا نمیکند طلوع
تمام این قرص نان؟
گرسنه ام
بیا با هم لیز شویم
خرداد داغ بوسه شویم
سینه ات را ایثارم کن
گدازه ام
چرا نمی شود؟
مگر سوراخ نیست
ماه مگر برهنه نشد
پس چرا؟
چرا نمی کنی؟
چشمه هایی که از من نیست
از که می خورد نوشابه و ماست
نگارخانه مولوی را توبره کانکشن های عاشقانه کنیم
نیست راهی
مگر خسبیدن و لیزیدن و چسپیدن
خوابیده ام