انتها و بوسه

انتها رسیده ها

انتها و بوسه

انتها رسیده ها

سی و هفت دقیقه ظهر

وقتی که باید پرواز کرد چرا باید روی صندلی نشست؟؟؟؟؟؟

من آن ماست را دوست دارم که در آخر قصه مثل فحش پلید به ناموس جهانیان می ماسد 

به من نگو دوستم داری  

بگو از من چه می دانی 

تو معلم کلاس های آحر هفته ای یا زیتون رودبار . 

تو از من چه می دانی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

بهترین راه برای دانستن فاصله ایلام تا اصفهان این نیست که در مقیاس به دخترک بستر را بنمایانی 

بهترین راه  زنگ زدن به یک اصفهانی زیبا روست تا بگوید چند مرده حلاج است 

حلاج و من و لنج ،بیا دریا بزنیم 

لخت و عور  

مادر زاد 

تا صبح ،تا بامداد خمار 

با من بجنگ و سپیده دم مغلوب شو 

من اسکندرم 

خونریز و گرم 

بخواب تا نشانت بدهم.... 

 

 

خواننده عزیز جدی گرفتن این پست نشانه حماقت شما 

مسخره کردن آن نشانه گاگاول بودن شما 

و نظر دادن شما مایه فخر تمام سرداران شب زفاف است .

 

لطفاً جدی نگیرید. 

این نوشته به خاطر احتمال خوانده شدن توسط عزیزان سانسور 70% ی شده 

مرگ بر خود سانسوری

نظرات 1 + ارسال نظر
خسته دل پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:10 ب.ظ http://shekveyeEshgh.mIhAnblog.com

مبارکت باشد لمس عشق!
خوشحالیم را باور نکن!
من باورت را پس از گذر سیاوش تنت از آتش تردید
که گلستان ابراهیم را به ودیعه گرفته مسرورم!
باشد تا باور شودچون تو و لحظه های انتقام پس از دوریییییییییییییی

مبارکت باشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد