زندگی ساغر بود که ریخت
زندگی مهمان بود که رفت
زندگی باران بود که شد
من ماندم و ماندن تو
من شدم و گشتن تو
آبِ دیروز فرو شد به سراپای خیال
من از این دلتنگی خود مغرورم
من به تمام دربدری محتاجم
زندگی بود که بود
زندگی بود که نبود
یکی بود و هزار بود و نبود
اما دل شب تاریک است و دل من مهمان است
شب،شب مهتاب است
تا به تا خواهم ماند
رو به رو خواهم رفت
پشت سر خواهم شد
من فراموش خواهم کرد