انتها و بوسه

انتها رسیده ها

انتها و بوسه

انتها رسیده ها

من باورم را

مثل بهار نو

مثل محبت مادرم

من باورم را بیش از مادرم

مثل مثلث ثابت ثانیه ها

دوست دارم

من باورم را

همچو بتی

همچو خدای دریاچه و سنگ

همچو داستان های مخمور شاهنامه

میپرستم

باورم دست خودم بوده و هست

باورم روئیده

باورم سبز است و سفید

باورم میوه کال نیست

باورم رسیده

اما نگندیده

باورم را آب ندادند

باورم مثل شهید

مثل زاینده رود بود

اما نخشکید

باورم دستم بوده و هست

باورم قصه تلخ خداست

پرکشیده

رفته

اما باورم میماند

باورم سبز است و

سبز و سفید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد