دمی که بر می خیزم
و میمیرم برای خفتن
خوابگاه خون آلود آرزوهایم
هرگز برای با تو بودن منتظر نماند
چنان در هیچ فرو رفته ایم
انگار هیچ نبودیم و «از هیچ کمتریم»
خانه هایی آباد و لبالب
اما ...
دل من وسعت بیکرانی میخواست
که نداشت